جدول جو
جدول جو

معنی چیلک دان - جستجوی لغت در جدول جو

چیلک دان(لَ)
چینه دان. کراژ. ژاغر. زاغر. حوصله. رجوع به چینه دان شود.
- چیلک دان کسی را خالی کردن یا چیلک دان کسی راتکاندن، به چاپلوسی و فریب او را به افشای رازهای خود واداشتن. از کسی زیر پاکشی کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کیسه ای که بین حلقوم و معدۀ مرغ قرار دارد و مواد غذایی داخل آن می شود، جاغر، ژاغر، شاغر، کژار، گژار، شکانک
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی از چلندرزار رستمدار مازندران. (مرآت البلدان ج 4 ص 342)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مرکب از: (چینه + دان، ظرف) حوصلۀ مرغانه را گویند. (برهان). حوصلۀ مرغان است که دانه در آن جمع شود، و آن را ژاغر نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). علف دان مرغ. جای دانه و خوراک مرغان و آن غیر سنگ دان است. (یادداشت مؤلف). زاره. زاوره. (منتهی الارب). قونص. حوصل. حوصلا. چیلک دان. کراژ. (یادداشت مؤلف). حوصل. حوصلا. غرغره. غرغره. نعنعه. نوطه. قریه. (منتهی الارب). چیلک دان (در تداول مردم قزوین). چینه دان میان مری و سنگدان قرار گرفته و در نرم کردن مواد سخت معده را یاری میکند. چینه دان مرغان شکاری، ماکیانها و کبوترها و پرندگان بالارونده مخصوصاً طوطیها غالباً بزرگ میشود. چینه دان کبوترها دو زائده دارد که به هنگام تفرخ تازۀ تخم ها (که جوجه ها تازه از تخم برآمده باشند) مادۀ پنیری مانندی ترشح میکند که جوجه های نوزاد در روزهای اول زندگی از آن تغذیه میکنند:
طاووس غرابخوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت.
خاقانی.
دون، سنگدان مرغ و چینه دان آن. (منتهی الارب).
- چینه دان کسی را تکاندن یا چیلک دان کسی را خالی کردن، کنایه از زیر پای کسی را کشیدن و مزۀ دهان کسی را فهمیدن است. تبضﱡض. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
احمد بن علی ملقب به شمس الدوله نصر بن علی از خانان ترکستان، خواهرزاده و جانشین بغراخان. وی بعد از برادر بسلطنت نشست و چندی بعد بخارا را از دست عبدالملک دوم سامانی گرفت و دولت سامانی را منقرض نمود. ایلک خان با منتصر سامانی جنگ کرد و او را شکست داد، با سلطان محمود غزنوی نیز بر سر تقسیم ممالک سامانی جنگ کرد که عاقبت مقرر شد ماوراءالنهر از آن او باشد.
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ نَ)
قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. (ناظم الاطباء). جلد عینک. رجوع به عینک شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام رود خانه کوچکی است میان رودسر و در حدود دومیلی شیره رود. (سفرنامۀ رابینو ص 18 انگلیسی و ص 38 ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نحریر، (السامی) (ملخص اللغات) (یادداشت مؤلف)، حاذق، استاد، علامه، دانا، (یادداشت مؤلف)، بسیاردان:
دلارام گفت ای شه نیک دان
نه هر زن دودل باشد و ده زبان،
اسدی،
یکی نیک دان بخردی کز جهان
زبون افتد اندر کف ابلهان،
اسدی،
بدبد است ارچه نیک دان باشد
سگ سگ است ارچه پاسبان باشد،
سنائی
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 8 هزارگزی جنوب لشت نشاء واقع است. جلگه و مرطوب است و 432 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب سفیدرود. محصولش برنج، ابریشم و چای. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن میشود حوصله ژاغر
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن می شود
فرهنگ فارسی معین
جاغر، حوصله، زاغر، ژاغر، شاغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد